۱۹.

ساخت وبلاگ
هق هق گریه های دیشبم هیچ وقت یادم نمیره....بخاطر مجتبی خودمو كنترل كردم وگرنه گریه ادامه داشت...میدونم خودش توی مغازه هزار تا مشكل و دغدغه فكری داره....ساكت شده بودم انقدر كه جواب سوالای مجتبی رو هم به زور میدادم  و همش به یه جا خیره بودم... ولی امروز كه ۶ صبح از خواب بیدار شدم بلند گفتم «خدایا شكرت كه هستی» ،حاضر شدم و به راه زدم. دوباره خودمو ساختم و تلاشمو شروع كردم....

»» خدایا شكرت.... كمكم كن

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 3:59

پریروز حالم خیلی خوب بود. شب نمازمو خوندم و دراز كشیدم كه خوابم برد.بعد یك ساعتی بیدار شدم غذامو درست كنم كه یك دفعه خوردم زمین و عرق سرد كل بدنم رو گرفت. بلند شدم كه برم یه خرما بردارم از تو یخچال ، ۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 3:59

از پنج شنبه شب هفته پیش دردم شروع شد.... جمعه رفتم خونه مامانم باهاش رفتم جای دكترم.... انقدر این دكتر دستكاری كرد شكمم رو كه داشت اشكم درمیومد. ولی چون بهش اعتماد داشتم تحمل كردم.دكتر گفت نافت از داخ ۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 3:59